امروز ششمین سال فوت مادرم بود 

وفتی فوت کرد  آرزوم بود زود پنج شش سال بگذره تا بتونم کنار بیام ۲۵ سالم بود , خیلی بد گذشت این پنج شش سال , خیلی گریه کردم خیلی

چنوری بودم وحشی و رام نشدنی.کسی که حتی دوست نداشت بند احساس یه پسر بشه و همیشه از عاشق شدن و ازدواج گریزان بود.

چنوری شدم پر از خلاپر از تنهایی.چنوری رام شده.

لعنت به سرطان 

میخواستم مث بقیه تو ایسنتا عکس بزارم ولی ادم نیستم حال بقیه رو بد کنم ترجیح میدم تو سکوت غمم رو یاد کنم 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها